حاج مهدی رسولی | یه چادرم شکسته دل
میخوام بگم یه روضه از قصه تلخ روزگار
یه چادرم شکسته دل ساده و خاکی وصله دار
شب عروسی علی آروم آروم قدم قدم
روسر ماهه مدینه به خونه ی بخت اومدم
روی سرم تو کوچه ها گل می زدن همسایه ها
وارد خونه می شدم میون دست مرتضی
یادم نمیره اون روزا که بین همه برو بیایی داشتیم
شبا تو خونه ی علی چه قصه هایی داشتیم
عجب روزایی داشتیم عجب روزایی داشتیم
دم غروبه بارون بارون روی پرم داره بارون می باره
تنگ دل همسفرم داره بارون می باره
نه سال عاشقی گذشت تو خونه ای پر از وفا
زیر پرم بزرگ شدن حسین و زینب باصفا
خانوم عزیزهمه بود تا که باباش گذاشت و رفت
بعد بابا عدو رو دل زخمی رو جا گذاشت و رفت
برا تصلای دلش هیزم آوردن پشت در
خانوم منو روسر گرفت بلند شد ایستاد پشت در
یادم نمیره تاکه آتیش زدن درو آتیش نشست رو دامنم
تا در وا شد دیدم خانوم صدا میزد وای محسنم
دم غروبه بارون بارون روی پرم داره بارون می باره
تنگ دل همسفرم داره بارون می باره
نفس نفس می زد گلم سر میومد تحملم
کارای خونه رو می کرد خانوم بی تعادلم
کشیده می شم رو زمین شکوه ز تقدیر می کنم
نمی دونم چند روزه که زیر پاهاش گیر می کنم
خدایا من قد کشیدم یا قد زهرا خمیده
یادم نمیره منو رو صورت می گرفت از مرتضی رو می گرفت
دستشو از زیر پرم بی بی به پهلو می گرفت
شدم ز بعد مادر ارثیه ی یه دختر
دم غروبه دم غروبه
من رو سر یه خواهری داره بارون می باره
تو قتلگاه برادری داره بارون می باره
لینک دانلود این مداحی